وای خدا که چقدر بامزه دندون در آوردی فسقلی جوووووووووونم.اینجا 1 سالته...
رویداد هفته 2
سلام گل پسرم، قند نباتم
از جمعه 11/11 بگم: امروز اینجا برف میومد و هوا هم خیلییییییی سرد بود نمیتونستم ببرمتون برف بازی.هر دفعه از پشت پنجره برفا رو نگاه میکردید و به پارمیس میگفتی: آجی آبااااااااااا؟؟؟
تو خونه با اجی مشغول بودید.یکم کارتون دیدید، برنامه فیتیله رو دیدید و نقاشی کردید.شب هم با اجی حسابی خاله بازی( تو بچه اش میشدی و خیلی هم خوب نقشتو بازی میکردی!) کردید و بعدشم قایم موشک که خیلی بامزه قایم میشی عزیز دلم.فقط پشت یخچال قایم میشی و وقتی اجی رو میبینی از ذوقت جبغ میزنی....
بعدشم که با من بازیت گرفت، یه بالش رو پرت میکردی طرفم و فوری فرار میکردی...
شنبه:
صبح زود بیدار شدیم. هوا سرد بود و برف میومد ولی حسابی شال و کلاه کردیم و رفتیم بیرون دنبال خرید واسه تولد آجی... تند تند مجبور بودیم کارهامون رو انجام بدیم تا ساعت 11:30 که آجی از مدرسه برمیگرده خونه باشیم.آخه میدونی پسرم کارها هول هولکی شد چون اول قرار بود آخر هفته تولد بگیریم ولی بعد بخاطر آجی که روز تولدش دورش شلوغ باشه تصمیم گرفتیم یکی هم 1 شنبه بگیریم.
شب با بابایی میخواستیم تزیینات تولد رو بزنیم که تو حسابی حال کرده بودی چون چندتاش قسمتت شد و تا تونستی ریز ریزشون کردی و تو قابلمه هات میریختی و باهاشون آشپزی میکردی.
1شنبه:
از صبح مشغول بازی کردن بودی و زیاد کاری به کارم نداشتی انگار پسرم میدونست مامانی امروز کارش زیاده.
منم که سرگرم پیچیدن پیراشکیها بودم.ظهر که خوابت برد بادبادکها رو باد کردم(البته همه ی بادبادکا رو باد نکردم... وای خدا که چقدر از این کار بدم میاد و به قول پارمیس: چقدر جای مامان زی خالیه که برام بادبادک باد کنه.میگفت تو کم باد میکنی مامان زی یه عالمه باد میکرد)پارمیس بادکنکای بنفش رو قایم میکرد و میگفت: این رنگ مورد علاقه هاتا جونمه، زنگ بزن آقای پست!! بیاد براش ببره!!! قربونت برم دختر مهربونم
بعد از ظهر دوستای پارمیس اومدن و تو عزیز دلم تو پوست خودت نمیگنجیدی.(شلوغی رو دوست داری و ما هم که اینجا کسی رو نداریم!)خلاصه خیلی بهت خوش گذشت....با هر جیغ و دستی که بچه ها میزدن تو هم یه جیغ میزدی.کلی هم واسه آجی قر دادی!!!!داداش یکی از دوستای پارمیس هم که دو روز از تو بزرگتر بود اومده بود با اون هم کلی بازی کردید.
راستی کلی هم از بچه ها و ماماناشون پذیرایی کردی ویکی یکی دستشون میوه میدادی....
2شنبه:
صبح با تلفن با مامان زی حرف میزدی، ازت میپرسید: مامان جون بچه ها چکار میکردن؟ تو هم اول یه جیغ زدی و بعد گوشی رو گرفتی جلوی میز که مثلا ببینه و با اون زبون شیرینت میخواستی تعریف کنی:
نی نی............ به به ........... اااااااا(جیغ) {یعنی نی نیها واسه کیک جیغ زدن}
نی نی.......... دااااااااااااااااااااااغ....... ااااااا(جیغ) {یعنی نی نیها واسه فشفشه جیغ زدن}
نی نی....... د د { یعنی نی نیها دست میزدن!!!}
الهیییییییییییییییییییییییییی قربون تعریف کردنت برم من.
3شنبه:
برف میومد و مدرسه و باشگاه آجی تعطیل بود با هم بازی میکردید و نقاشی میکشیدید.و البته هر از گاهی هم صدای اعتراض یکیتون میومد!!!!
تازگیها خیلی قشنگ کله معلق(پشتک!) میزنی الهی فدات بشم و این کارت خطرناکه. نگرانم به مهره های گردن نازت آسیب برسه{این کارو از خواهرت یاد گرفتی.....}
دیشب حدودای ساعت 3 بود که زلزله اومد!!!!! آخرم نتونستم از اخبار بفهمم که چند ریشتر بوده!!خدایا خودت به همه رحم کن.
4شنبه:
مدرسه آجی باز تعطیل بود. تا ظهر یکم بازی کردید و سی دی دیدید.
پارمیس دلش میخواست برف بازی کنه واسه همین قبل از کلاسش حدود 1ساعت زودتر رفتیم بیرون و بردمتون پارک و حسابی برف بازی کردید.
بعداز کلاس که برگشتیم حسابی خسته بودی و یه خواب حسابی رفتی.
پارمیس دلش واست ضعف رفت و این عکسو گرفت ازت:
5شنبه:
امروز آب قطع بود.....لوله ها از توی شب یخ زده بودن... تو هم امروز عجیب گیر داده بودی بری حموم.با چه حقه هایی تونستیم از سرت بندازیم . امروز بیشتر نقاشی کشیدی عزیزم. که بعدا واست عکساشو میذارم. طبق معمول قابلمه بازی هم بود.با پارمیس تاب بازیو لگو بازی کردید.شب موقع خواب طبق روال هرشب با پارمیس کلی رو تخت بالا پایین پریدید و شلوغ بازی کردید
وای داشت یادم میرفت.....چند وقتیه موقع غذا خوردن، توی آوردن و بردن سفره و بشقاب و ........ خیلی با پارمیس کمک میکنی عزیزم.(البته گاهی سر اینکه کی چی رو ببره دعواتونم میشه!)
خودت میدونی اول باید سفره بره و اگه چیز دیگه ای رو زودتر بدم بهت که ببری اینقدر با زبون بی زبونی توضیح میدی تا متوجه بشم.... الهی مامان فدات بشه.اگه چیز بزرگ یا سنگینی باشه میگی مامان آلاه
بخدا که عاشق هر دوتاییتونم.میمیرم براتون...............
مثل آنکه شـــــــــــاهرگ احســـــــاسم را زده باشـــــــــید…
بنــــــــــد نمی آید
دوســــــــــــــت داشتــــــــــنتان…
قصه ی چند دقیقه دیر بیدار شدن!!!
پارسای قصه گو:
4شنبه صبحه.....
من امروز زودتر از مامانی بیدار شدم.نمیدونم چرا مامان بیدار نمیشه و نفهمیده که من بیدارم؟؟!!
فکر کنم دیشب تا ساعت 3 و 4 توی نی نی پیج گشت میزده!!!!!!!!
خیلی هم بد نیست یه فرصت خوب تا یکم شیطنت کنم...!!!!
خب ببینم توی میز توالت چی پیدا میکنم؟ آهان چندتا رژ لب و رژ گونه....
اینجا هم که کتابهای بابایی...
ای وااااااااااااااای چرا اینجوری شد؟!!! بذار مامان رو صدا کنم......
مامان: پارسااااااااااااااااااا؟؟
انگار کار خوبی نکردم......خجالت میکشم .......
بذار یواشکی نگاه کنم ببینم چه خبره؟!!!
آخ آخ مامان هنوز ناراحته......
مامانی تنبیهم کرده ودست و صورتمو نمیشوره... منم حساااااااااااااااس....
بالاخره موفق شدم دلشو بدست بیارم
( خودمونیم فکرکنم مامانی تو دلش واسم ضعف هم کرده ها....)
مامانی میگه کی اینکارو کرده؟ منم لبم رو به نشانه تاسف فشار میدم....
مامانی ازم میخواد که دیگه اینکارو انجام ندم و منم سرم رو کج میکنم و میگم: دأ ( یعنی چشم )
مامان فدای تو و شیطنتهات و لوس شدنهات و لب گاز گرفتن و چشم گفتنت
در سرم تویی
در چشمم تویی
در قلبم تو
من ، عکس دسته جمعی توام . . .
رویداد هفته 1
هوا سرد است...... اما من از کلاف دلم برایت خیالی گرم میبافم
پسر ناز مامانی میخوام از امروز اتفاقات هرهفته رو 5شنبه یا جمعه اش برات بنویسم:
جمعه (4بهمن) از اصفهان برگشتیم ( واسه اومدن مامانم یا به قول خودت مامانه! رفته بودیم
اصفهان) توی راه خیلی اذیت شدی پسرم. دلم واست کباب شد....از همون اول راه خوابت
گرفته بود اما نمیتونستی بخوابی.همش واسه خودت آهنگ لالا لالا و تا تا ( تاب تاب!!) رو که
معمولا وقتی خوابت میاد میگی رو میخوندی.منم هر ترفندی که بلد بودم رو زدم تا شاید
خوابت ببره اما نشد که نشد.....
وقتی رسیدیم اول کوچمون مکان رو شناختی و کلی ذوق زده شدی و صداهای پرهیجان
در میاوردی( تو دلت میگفتی آخیش رسیدیم..).
وقتی اومدیم تو خونه اینقدر شارژ شدی که انگار نه انگار توی راه بودی و خوابت میومده!!
فوری مشغول بازی با قابلمه هات!!!! شدی ( حالا داستان قابلمه رو هم جداگانه میگم
واست).
دیگه از شنبه تا 4شنبه اتفاق خاصی نبود مثل همیشه هرروز بعد از ناهار آجی رو میبردیم
باشگاه و منتظر میموندیم تا تعطیل بشه و برگردیم ( اینجا اینقدر هوا سرد بود که نمیشد
ببرمتون پارک)
روز یکشنبه بعداز کلاس پارمیس رفتیم کانون پرورش فکری
3شنبه هم دوست آجی از مدرسه باهاش اومد خونه و تو کلی خوشحال شدی و همش
دنبالش راه میرفتی و خوراکی و اسباب بازی میدادی بهش و میگفتی : نی نی اینا
( یعنی نی نی این رو بگیر.)
4شنبه هم از اون روزهای شلوغ کاریت بود....
از صبح که بیدار شدی شیطنت های عجیب و غریبی میکردی که شروعش هم بازی و خراب
کردن لوازم آرایش من و رنگی کردن کتابهای بابا با رژ لب بود. یکم بعدش رژ گونه رو روی
فرش خالی کردی و ..... کارم همش شده بود شستن لباس و فرش و ملافه و.....
عکسهاشو ختما واست میذارم.
5شنبه هم که پارمیس خونه بود طبق معمول یکم بازی میکردید و یکم دعوا....
ولی شب خیلیییییییییی قشنگ با هم بازی میکردید.پارمیس مامانت شده بود وبا هم توی
خونه اش میرفتید و بعد تو رو مثلا پارک برد و رستوران و.... و بعدش هم خوابوندت...
جالبه که تو هم هرچی میگفت گوش میدادی و بهش میگفتی: مامانه!!!!
امشب برای اولین بار قابلمه بازی که میکردی غذاهایی که میپختی رو می اوردی فوت
میکردی و دهن ما میذاشتی( البته فوت کردنش واسه اولین بار بود...)
الهی من فدای هردوتاتون بشم. خیلیییییییییییییی دوستون دارم
عشق مامان
پسر ناز مامان... عشقم....عمرم...نفسم...همه ی هستی ام....
تو هیچی کم نداری
برای همه چیز من بودن...
خوراکی های مورد علاقه پارسا جوووووون
انار خوردن پارسا با چنگال!!!!
پسر ناز مامان خیلییییییییی انار دوست داری عزیزم.نوش جونت گلم
نفس مامان البته بیشتر وقتها لیمو شیرین رو به انار ترجیح میدی...
و بین این خوراکیهایی که دوست داری آخری رو به همشون ترجیح میدی......
برف بازی حسابی...!!
خدا رو شکر میکنم بابت نعمت زیباش
پسر کوچولوی نازم از 3شب پیش دوباره خدا رحمتش رو نازل کرد و برف بارید.اینقدر که دو روز مدرسه آجی تعطیل شد...
امروز ظهر رفتیم آجی رو ببریم سالن ورزشی که دیدیم تعطیل بوده و به ما خبر نداده بودن!!! اما واسه شما دوتا وروجک من که بد نشد!!! چون نیومدید بریم خونه و رفتیم برف بازی. هوا هم خوب بود و سوز نداشت
خلاصه حسابی برف بازی کردید
پسر موش موشی مامان اول که برف به دستکشت میچسبید میگفتی: اه اه اه !!!!
فکر میکردی کثیف شده دستکشت......
اما بعدش دیگه نمیشد از برف جدات کرد...!
پسر گلم میخواستی به خواهرت کمک کنی آدم برفی درست کنه..
اینجا ضخامت برف خیلی زیاد بود، یکی از پاهای نازت کامل رفت تو برف....
پارسا: " آجیییییییییییییی" یعنی : " آهای آجی جونی کجا میری وایسا منم بیام..."
فدات شم مامان همیشه خندون باشی الهییییییییییییییی
اینم جای پاهای کوچولوت تو برف عزیز دل مامان