طراوت و شادابی زندگی ما؛  پارسا

طراوت و شادابی زندگی ما؛ پارسا جان تا این لحظه 12 سال و 1 ماه و 5 روز سن دارد

در آستانه نوروز 93

ای تو یزدان؛ ای تو گرداننده مهر و سپهر

برترینش کن برایم این زمان و آن زمان

باز هفت سين سرور
ماهي و تنگ بلور
سکه و سبزه و آب
نرگس و جام شراب
باز هم شادي عيد
آرزوهاي سپيد
باز ليلاي بهار
باز مجنوني بيد
باز هم رنگين کمان
باز باران بهار
باز گل مست غرور
باز بلبل نغمه خوان
باز رقص دود عود
باز اسفند و گلاب
باز آن سوداي ناب
کور باد چشم حسود
باز تکرار دعا
يا مقلب القلوب
يا مدبر النهار
حال ما گردان تو خوب
راه ما گردان تو راست
باز نوروز سعيد
باز هم سال جديد
باز هم لاله عشق
خنده و بيم و اميد

 

 

چهار دعای برتر لحظه تحویل سال :

اول دعا برای ظهور آن بی مثال

دوم تمام ملت بی ضرر و بی ملال

سوم رسیدن ما به قله های کمال

چهارم تمام جیب ها پر از پول ، اما حلال . . .

 


دوستای خوبم عیدتون مبارک


تاریخ : 28 اسفند 1392 - 11:03 | توسط : مامان پارمیس و پارسا | بازدید : 1137 | موضوع : وبلاگ | 26 نظر

الهم عجل لولیک الفرج

 


ای عابر بزرگ که با گامهای تو ...

از انتظار پنجره تجلیل می‌شود

 

تا کی سکوت و خلوت این کوچه‌های سرد

بر چشم های پنجره تحمیل می‌شود؟

 

آیا دوباره مثل همان سالهای پیش

امسال هم بدون تو تحویل می‌شود؟

 

بی شک شبی به پاس غزلهای چشم تو

بازار وزن و قافیه تعطیل می‌شود

 

«آنروز هفت سین اهورایی بهار

موعود! با سلام تو تکمیل می‌شود»


تاریخ : 24 اسفند 1392 - 00:57 | توسط : مامان پارمیس و پارسا | بازدید : 1160 | موضوع : وبلاگ | 10 نظر

خداحافظ شیر مامان..........

سلام گل پسر مامان، قند ونباتم....

این پست رو با تاخیر برات گذاشتم...عزیز دلم 21بهمن با شیر مامانی خداحافظی کردی.....

روز خیلییییییییییی خیلییییییییییی سختی بود (بهتره بگم روزهای سختی بودن!)

یک هفته همش کارمون شده بود پارک رفتن... بعضی روزها خیلی سرد بود ولی واسه اینکه بهانه گیریت کمتربشه میبردمت بیرون( تازه میفهمم چرا مامانم میگفت تا بهار بهت شیر بدم! اما چون خیلی کم غذا میخوردی و دکترت هم چند ماه پیش گفته بود دیگه بهت شیر ندم یدفعه تصمیم گرفتم تحریم رو شروع کنم!)

تو خونه هم که فقط و فقط باید باهات بازی میکردم و کتاب میخوندم.دلم خیلی واست میسوخت دو روز اولش که وقتی بهونه میگرفتی و گریه میکردی منم گریه میکردم... ولی چاره ای نبود...

امیدوارم همیشه سالم وسلامت باشی پسر نازم و این اولین و آخرین غمت باشه...

 

حالا چند تا ازعکسهای اون روزها رو واست میذارم:

جمجمک بازی....

کلاغ پر....

عزیز دلم از بین کتابهایی که میخوندم واست عاشق قصه ی شنگول و منگول شدی... خودت هم خیلی قشنگ واسم تعریف میردی... وقتی عکس آقا گرگه رو میدیدی محکم میزدیش و عکس بره ها ( به قول خودت نی نی! ) رو بوس میکردی...!

یکی دیگه از کارهایی که تونست بهم کمک کنه گذاشتن سی دی های کارتون و ترانه کودکانه بود... البته خودمم باید تمام مدت باهات نگاه میکردم....

 

تنها چیزی که از فردا میدانم این است که خدا قبل از خورشید بیدار است...

از او میخواهم که قبل از همه در کنار تو باشد....


تاریخ : 19 اسفند 1392 - 08:15 | توسط : مامان پارمیس و پارسا | بازدید : 1724 | موضوع : وبلاگ | 26 نظر

یکی دوتا خاطره از سفر

عمری با تو بودن ، یک لحظه است

و

لحظه ای بی تو بودن ، یک عمر ...

 

خب پسر دسته گلم،نفسم،جونم، عشق مامان ...

 

میخوام یکی دوتا خاطره از اولین سفرت به مشهد بگم:

چهارشنبه 92/11/30 صبح زود راه افتادیم. مامان زی(به قول پارمیس یا به قول خودت مامانه!!) و دایی داوود هم باهامون بودن. و چهارشنبه 92/12/7 آخر شب رسیدیدم خونه!

تو مسیر با پارمیس در عرض صدم ثانیه قهر و آشتی ابتسامات هبال ابتسامات وفرفشه سمايلات استعباطمیکردید!!! قربونت برم که از الان خوب فهمیدی چجوری دست بذاری رو نقطه ضعف های خواهرت و صداش رو دربیاری!!

نمیتونم لحظه لحظه کارهاتون رو بنویسم چون مثنوی هفتاد من میشه!!!

فقط چیزی که هیچوقت یادم نمیره علاقه زیادت به اتوبوس و بخصوص کامیون بود.وقتی هم که وانت یا مینی بوس میدیدی ابراز علاقه میکردی!!

و وقتی که از کنارشون رد میشدیم میگفتی: " مامان آلاااه !" ( توضیح بدم واست که به هر چیز بزرگ یا سنگین میگی : آلاااه البته خیلی با غلظت و صدای کلفت! )

قبل از مسافرت به کامیون میگفتی: "موون" و به اتوبوس میگفتی " بوو" اما تو طول سفر به هر دو تاش و حتی به وانت ونیسان هم میگفتی بوو

جالب اینجا بود که حتی یدونه رو هم از قلم نمینداختی و حواست به هردو طرف جاده هم بود و هرکدوم رو که میدیدی میگفتی "مامان بوو " (البته آخرها بخاطر اینکه سرعتت بالا بره مامان رو مخفف میکردی و میگفتی : " مام بوو ") و من هم واسه هر کدوم باید درستش رو میگفتم! و اگه احیانا تنبلی میکردم و نگاه نمیکردم و همینجوری یچیزی میپروندم و اشتباه میگفتم کلی عصبانی میشدی و تا درستش رو نمیگفتم دست بردار نبودی.این بازیت کلی سوژه شده بود و کلی خندیدیم ولی یجورایی حال من از هرچی کامیون و اتوبوس و وانت و... بود بهم خورد!!! و اخراش قاط زده بودم!!

 

 

راستی مینی بوس رو هم تو سفر یاد گرفتی و میگفتی " نیم بووو "... عاااااشقتم بخدا ...

یعنی منتظر بودم یه مینی بوس یا ون ببینی کلی حال میکردم. همچنین موتور که بهش میگفتی: "دو دو "




یکی دیگه از کارایی که میکردی تو ماشین گوش دادن Orange smiley 007به آهنگ برقصا از محسن چاووشی بود و انجام حرکات موزون متناسب با آهنگ!!!ابتسامات هبال ابتسامات وفرفشه سمايلات استعباط

اینقدر این آهنگ رو پشت سر هم میخواستی که دیگه اسم چاووشی میاد بدنم میلرزه!!!

جالبه آخرای آهنگ رو میشناختی و هنوز تموم نشده خیلی عصبانی میگفتی :" بابا نا نا "

بابایی هم دیگه تکرار آهنگ رو زد و ....



پارسای عزیزم خیلییییییییییییییی دوستت دارم

وچقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است...
 
مثل همین باران بی سؤال، که آرام و شمرده شمرده میبارد....

تاریخ : 13 اسفند 1392 - 11:15 | توسط : مامان پارمیس و پارسا | بازدید : 2065 | موضوع : وبلاگ | 16 نظر

مشهد

حرم مطهر امام رضا (ع)

цветочки

قدمگاه

(کاروانسرای قدیمی در قدمگاه)

цветочки

 

آرامگاه بایزید بسطامی

цветочки

 

آرامگاه عطار

цветочки

 

آرامگاه کمال الملک

цветочки

 

آرامگاه خیام

(مامان زی خیلییییییییی تو این سفر کمکمون بود..... مرسییییییییی مامان خوبم)


تاریخ : 12 اسفند 1392 - 07:24 | توسط : مامان پارمیس و پارسا | بازدید : 1351 | موضوع : وبلاگ | 17 نظر