سلام آقا پسر ناز و دوست داشتنی ام
گل پسر نازم بالاخره ماشین بازی هم جزو بازیهای روزانه ات قرار گرفت
اونم چه جور!!! به سبک خودت... اینقدر بامزه که دلم میخواد فقط بشینم و بازی کردنت رو نگاه کنم.
با علاقه ات به ماشینهات یکمی قابلمه بازیت کم رنگ تر شده ( امیدوارم حذف نشه چون میدونم دلم واسه قابلمه بازیت خیلی تنگ میشه)
این عکسها مال قبل از عیده ، واسه دست گرمی هر دفعه یه نگاهی به ماشین میکردی!
اینجا هنوز جو گیر قابلمه بازی هستی...
داری ماشینهاتو میشوری دقیقا همون مدلی که قابلمه ها رو میشستی و آب میکشیدی!!
راستی یادم نرفته بگم بعضی وقتا به ماشینات غذا هم میدی!! متاسفانه عکسش رو هرکار کردم نتونستم آپلود کنم
دیگه الان تفریحت شده این که هر دفعه ماشینها رو یه مدل خاصی یجا جمع کنی! بعدشم با یه لذتی مدتها نگاشون میکنی
تو ماشین سبزه 7تا ماشین جا دادی ... که تو عکس همشون معلوم نیستن!
اینجا هم باند کشی زانوی بابا رو کرده بودی باند خیابون! میگفتی: مامان هیابووو
الهییی قربون اون خلاقیتت برم من! ببین چه ترافیکی هم هست!!
وااااای خدا جون چقدر دوست دارم پارسای نازم
از آشپزخونه اومدم بیرون دیدم ماشینا رو اینجوری گذاشتی و میگی: مامان آن(ماشین) لا (یعنی خوابیده!)
نمیدونم منظورت پارکینگ بود؟؟!!!
وقتی ماشینا رو این بالا میذاری یکم صدای بوق در میاری و بعد شروع میکنی از اون بالا یکی یکی ولشون میکنی پایین!!! قربون اون تفریحاتت برم من
پارمیس نازم که کشف کرده ماشین پلیس چپ شده!! میگه انگار آقا پلیسا هم حواسشون پرت شده زدن به کامیون!! بعدشم گفتی مامان از منم با این تصادف عکس بگیر....
خدای مهربون من
ازت ممنونم بابت این دو فرشته ی ناز که بهم دادی...
این دو جواهر درخشان، این دو کهکشان بیکران، مرا عاشق تر کرد...